جدول جو
جدول جو

معنی شب نشین - جستجوی لغت در جدول جو

شب نشین
کسی که با دوستان بعد از شام خوردن در جایی برای صحبت نشیند و نخسبد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

با هم نشستن به شب در محفلی، مهمانی در شب و گذراندن شب را دسته جمعی با تفریح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نشینی
تصویر شب نشینی
با هم نشستن در شب، مهمانی در شب که جمعی با هم بنشینند و شب را به صحبت و تفریح بگذرانند
فرهنگ فارسی عمید
آنکه در کنار راه نشیند، گدای سر راه، بی خانمان، غریب یا حکیم راه نشین. یا حکیم راه نشین متطببی که در کنار خیابانها مینشست و مردم را با دادن بعض حبوب مداوا میکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم نشین
تصویر چشم نشین
محبوب (زیرا که چشم عاشقان جلوه گاه اوست) معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
ته ظرف نشیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس نشین
تصویر پس نشین
آنکه در عقب نشیند، ردیف (سواری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
پیشگاه، صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نشستن
تصویر شب نشستن
شب نشینی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهر نشین
تصویر شهر نشین
مقابل ده نشین، متمدن، مدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صف نشین
تصویر صف نشین
مهمان، محفلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
جای نشستن شاه در اتاق، قسمتی از یک اتاق بزرگ که شبیه ایوان ساخته می شد اما به طرف حیاط در نداشت، غرفۀ داخل اتاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره نشین
تصویر ره نشین
راه نشین، غریب، بی خانمان، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح نشین
تصویر صبح نشین
صبح خیز، سحرخیز، کنایه از عابد سحرخیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل نشین
تصویر دل نشین
آنچه در دل نشیند، دل پسند، خوشایند، مرغوب، مطبوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبح نشین
تصویر صبح نشین
پگه نشین، پارسای نماز گزار صبح خیز سحر خیز، عابد سحر خیز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با دیگری نشست و برخاست و معاشرت کند، هم نشست، جلیس، معاشر، همدم، مصاحب: الا ای هم نشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
((~. نِ))
آن چه زیر آب رود و ته ظرف جای گیرد، ته نشست، آن چه براثر رسوب کردن باقی می ماند، رسوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم نشین
تصویر چشم نشین
((~. نِ))
کنایه از محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره نشین
تصویر ره نشین
((رَ نِ))
گدای سر راه، غریب، بی کس، راه نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاه نشین
تصویر شاه نشین
((نِ))
تخت، جای نشستن شاه، قسمتی از اتاق که سطح آن بالاتر از قسمت های دیگر بود، مخصوص نشستن بزرگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبح نشین
تصویر صبح نشین
((~. نِ))
سحر خیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته نشین
تصویر ته نشین
ته نشست، آنچه از مواد موجود در آب در ته رودها یا دریاچه ها یا دریاها فرونشیند، رسوب، طبقه ای از زمین که در نتیجۀ رسوب مواد موجود در آب دریاها تشکیل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب شدن
تصویر شب شدن
فرا رسیدن شب
فرهنگ لغت هوشیار